loading...

سنگر

این وبلاگ به هیچ دردی نمیخوره. بیخود وقتت رو تلف نکن!

بازدید : 243
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 6:38

چقدر دلم گرفته امشب. چقدر دلم تنگ شده واسه خندیدن. واسه اون قهقهه‌های آخر شب، وقتی بابام واسم قصه میگفت. واسه بالا و پایین پریدنا وقتی می‌دیدم تمام خونه رو با کاموا برام تارعنکبوتی کرده. واسه رد شدن از بین کامواها بدون اینکه بپیچن دور دست و پام و بخورم زمین. واسه لی لی بازی تو کوچه با مهسا و مهشاد. واسه دلتنگیام برای شامپوی خرسیم که تو حمام تنهاست. واسه خوابوندن شامپوم توی رخت خوابم و قصه گفتن براش که بدونه تنها نیست و من دوستش دارم. واسه برعکسی حفظ کردن کتاب شعرام. واسه کیف خرگوشیم که با خودم میبردم مهدکودک و همیشه توش پر از خوراکی و میوه بود. واسه آزاد بودن، بی دغدغه بودن، ترس فردا نداشتن، واسه این که برای اینکه بقیه حرفام رو بفهمن دست و پا نمیزدم. تمام ناراحتیم وزوز شدن موهای لوچینا بود و با پیدا کردن یه تیکه سرامیک شکسته برای لی لی بازی، همه غصه‌هام یادم میرفت. چه ساده خوشحال بودم! چه ساده غمگینم!

شوخی با پُست : زیباییِ حس یا حسِ زیبا؟!
برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی